جدول جو
جدول جو

معنی زره باش - جستجوی لغت در جدول جو

زره باش
(زَ رِ)
دهی از دهستان ابهررود است که در بخش ابهرشهرستان زنجان و 26هزارگزی باختر ابهر واقع است و 470 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جره باز
تصویر جره باز
باز نر تیزپرواز، برای مثال بر اوج فلک چون پرد جره باز / که در شهپرش بسته ای سنگ آز؟ (سعدی۱ - ۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره دار
تصویر زره دار
دارای زره، زره پوش، زره پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زری باف
تصویر زری باف
بافندۀ زری، کسی که پارچه های زربفت می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
زره پوشیده، کسی که زره بر تن کرده، زره دار، در امور نظامی وسیلۀ نقلیه ای که از صفحه های محکم فلزی پوشیده شده و گلوله به آن اثر نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیره با
تصویر زیره با
آش زیره، آشی که در آن زیره ریخته باشند، زیربا، زیروا، زیرباج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تره بار
تصویر تره بار
انواع میوه ها و سبزی های خوردنی
فرهنگ فارسی عمید
شاباش در تداول عامه، سکه یا نقل که بر سر داماد و عروس نثار کنند، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به باش شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاهوست که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ / زِ رِهْ)
مانند زره. بهم بافته چون زره. زلف پرحلقه:
سلسلۀ ابر گشت زلف زره سان او
قرصۀ خورشید شد گوی گریبان او.
خاقانی.
رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَرَ / رِ)
مقابل خشکبار میوه های تازه و احرارالبقول مانند: خربزه، هندوانه، خیار، گرمک، طالبی، گیلاس، زردآلو، کاهو و سبزیهای خوردنی و جز اینها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زره دارنده. دارای زره. (فرهنگ فارسی معین). زره پوش. (فرهنگ فارسی ایضاً) (ناظم الاطباء) : رجل دارع، مرد زره دار. (منتهی الارب). زره پوشیده. (ناظم الاطباء) :
پس پشت ایشان ز رومی سران
زره دارو مردان جنگ آوران.
فردوسی.
گزین کرد از ایرانیان سه هزار
زره دار و برگستوانور سوار.
فردوسی.
شمردند بر میمنه سه هزار
زره دار و کارآزموده سوار.
فردوسی.
بدرگاه ارجاسب آمد دلیر
زره دار و غران به کردار شیر.
فردوسی.
زره دار بد کز تن خویش پوست
همی کند و پنداشتی درع اوست.
اسدی (گرشاسبنامه).
، کشتی زره دار. (فرهنگ فارسی معین). از انواع کشتی های جنگی است که بدنۀ آن از صفحات پولاد پوشیده شده است تا گلوله های دشمن در آن اثری نکند
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنکه پارچه های زربفت می سازد. (ناظم الاطباء). رجوع به زری و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
آهنگی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شیراز است. حدود و مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال تپه های سلطان آباد و دهستان حومه شیراز، از جنوب دهستان کوار، از خاور ارتفاعات بیدزرد و گردنۀ باباحاجی، از باختر دهستان سیاخ. این دهستان تقریباً در جنوب خاوری بخش واقع گردیده، هوای آن معتدل مالاریایی است. آب مشروب و زراعتی از چشمه و قنات و چاه تأمین میگردد. محصولات آن غلات، برنج، چغندرقند، حبوبات، و جزئی انگور. شغل اهالی زراعت. از 25 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مرکز آن قریۀ طغرآباد میباشد. نفوس دهستان بالغ بر 7200 تن است. قراء مهم آن عبارتند از:سلطان آباد، کوشک بیدک، کچی، محمودآباد، شاپورجان، دولت آباد، ده نو. راه ارتباطی دهستان با شیراز اتومبیل رو است. بیشه یا نی زار قره باغ در وسط دهستان قرار داشته و باطلاقی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 30 هزارگزی شمال ضیأآباد و 12 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 235 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، دیمی و مختصر انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ چگینی هستند و تغییر مکان نمیکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 13هزارگزی خاورراه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه با 180 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه حسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 216 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 93هزارگزی خاور اردکان و 6هزارگزی راه شوسۀ شیراز به بوشهر، با 344 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 7)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ)
زره باف و سازندۀ زره. (ناظم الاطباء) :
اگر از زره ساز پرسی سخن
برو چشم بر چشم دل را ز من.
طاهر وحید (از آنندراج).
رجوع به زره گر وزره باف شود
لغت نامه دهخدا
(گَ رِ چِ)
دهی است از دهستان 3 بخش هرسینی شهرستان کرمانشاه، واقع در 27000گزی جنوب باختر هرسین و کنار رود خانه گاماسیاب. هوای آن سرد و معتدل و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات وتریاک و شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو و مزرعه کله هو جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
پرده دار. حاجب. در اطراف شاه (بزمان ساسانیان) درباریانی بودند دارای القاب و مناصب عالیه از قبیل دربذ یا رئیس دربار، تگربذ که منصب او شبیه گراندمتر دربار بود، شخص دیگری اندیمان کاران سردار (یا سالار) یعنی حاجب بزرگ و رئیس تشریفات لقب داشت، و پرده دار را خرم باش میگفتند. (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 417)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ / دِ)
آنکه زره می سازد. (ناظم الاطباء). سازندۀ زره. زره گر:
زره باف گردون دوصد ماه و سال
نگردید تا حلقه ساز هلال
بنام سپهدار اقلیم شام
نشد این زره برکف او تمام.
ملا طغرا (از آنندراج).
رجوع به زره و زره گر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طره بام
تصویر طره بام
کنگره بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهر باش
تصویر شهر باش
ساکن شهر، مقابل چادر و بادیه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
سبزیهای خوردنی و برخی میوه ها از قبیل کدو و گوجه فرنگی و بادنجان و باقلا و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم باش
تصویر خرم باش
پرده دار، حاجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جره باز
تصویر جره باز
باز سفید و چست و چالاک و شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهر بار
تصویر زهر بار
سم ریزنده، کشنده مهلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیره با
تصویر زیره با
آشی که در آن زیره پاشند آش زیره
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زره پوشیده، آنکه با زره مجهز است و گلوله های معمولی بدان اثر نکند کشتی زره پوش، تانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زره دار
تصویر زره دار
دارای زره زره پوش کشتی زره دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زری باف
تصویر زری باف
آنکه پارچه های زربفت می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
کسی که زره بر تن کرده، تانک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تره بار
تصویر تره بار
((تَ رِ))
انواع سبزی های خوردنی و میوه
فرهنگ فارسی معین